تهران،زباله، گلابی

 

   چند بار گمش کردم . می پرسی چه را ؟ ایام هفته را . گاهی نمی دانم چه روزی است و گاهی نمی دانم چندم است . جایشان مدام عوض می شود. بازیگوش اند و فرّار . نه این یکی مراعات آدم را می کند و نه آن یکی ملاحظه . تا چشم به هم می زنی روز گذشته و هفته آمده . و تا ماتحت خود را بجنبانی چهارتا بچه ی تُخس نارنجکی  را همانجا زیر ماتحت ات منفجر کرده اند که یعنی : آهای ! گلابی  . بجُنب سال تموم شد  ! . » و این یعنی یک سال دیگر به سرعت برق و باد گذشت .

  آهان ! راستی امروز چندمه ؟ چند شنبه است ؟ !!!  . »

  


مشخصات

آخرین جستجو ها